برنامه آموزشی کنونی در حوزه مشتمل بر دو بخش است یکی برنامة آموزشی عمومی و دیگری برنامههای خاص به گرایشهای تخصصی که نوعا در مراکز تخصصی و موسسات وابسته به حوزه برگزار میشود. برنامة آموزشی عمومی برای همه طلاب الزامی و برنامه تخصصی کاملا اختیاری است. ورود به مراکز تخصصی نوعا پس از 6 سال تحصیل عمومی یعنی پایان سطح 1 امکانپذیر است. اما برنامه تحصیل عمومی در حین تحصیل تخصصی و در کنار آن ادامه دارد.
دورنمای برنامه درسی عمومی حوزه این چنین است:
مقدمات سال اول صرف
سالدوم نحو، منطق
سال سوم بلاغت (معانی، بیان، بدیع)
سطح 1 سال چهارم فقه، اصول فقه، کلام
سال پنجم فقه، اصول فقه، کلام
سال ششم فقه، اصول فقه، کلام
سطح 2 سال هفتم فقه، اصول فقه، فلسفه
سال هشتم فقه، اصول فقه، فلسفه
سال نهم فقه، اصول فقه، فلسفه
سال دهم فقه، اصول فقه، فلسفه
درسخارج سال یازدهم به بعد
دروس دیگر دوره مقدمات عبارتاند از تفسیر، تجوید، تاریخ، ادبیات فارسی، عقاید، اخلاق و.. . و در دوره سطح علاوه بر اینها رجال، درایه و.. . آموخته میشود.
با پایان دوره سه سالة مقدمات، طلبه بر زبان منابع دینی ـ ادبیات عربی ـ تسلط پیدا میکند. پس از آن دورة عمومی فقه و اصول فقه را برای آشنایی با کار اجتهادی در منابع دینی آغاز میکند. تا انتهای سطح اول، طلبه تقریباً بر ادبیات (مفاهیم، اصطلاحات) و جغرافیا (ساختار کلی و مسائل) شاخههای مختلف علوم پایة اسلامی احاطه یافته و قدرت مفاهمه و مکالمة علمی با دانشمندان علوم اسلامی را بهدست آورده است. توان تازهای که طلبه به برکت 6 سال تحصیل حوزوی کسب کرده، به او امکان مطالعة آثار اندیشمندان اسلامی را میدهد. اما برای پژوهش عمیق در منابع دینی و کسب استقلال نظر، لازم است به حوزة مباحث تخصصی علوم اسلامی راهیابد.[1]
سطح دوم، لایة زیرین و مرحلة عمیقتری از دانشهای آموخته شده در سطح اول است که طلبه را به موشکافی و دقت نظر کارشناسی در علوم اسلامی عادت میدهد. در این دوره در رشته فقه و اصول فقه، که شاخههای اصلی علوم حوزوی بهشمار میرود طلبه به «مشاهدة دقیق» فعالیت عالمان بزرگ دین در سطوح پیشرفته میپردازد. این مشاهدة دقیق، او را برای دریافت ظرافت کار آنها و «جذب» شیوههای تحقیق آماده میکند.
تحقیق در منابع دینی، روش تاریخی دارد و دانشی شبیه باستانشناسی است. باستانشناس تلاش میکند پس از اطمینان از اصالت کتیبههای تاریخی با زبانِ آنها، مأنوس شود و پیام آنها را کشف، به زبان روز ترجمه و برای دیگران بازگو کند. فقیه نیز به کاوش عمیق در اسناد و مدارک باستانی 1400 ساله ـ قرآن و حدیث ـ میپردازد و با روش تحقیق تاریخی تلاش میکند از اصالت آنها مطمئن و به پیام آن نزدیک شود. پیام این مدارک، پیام خداست که به زبان عربی گذشته بیان شده است. تحقیق در آن هم نیازمند بررسیهای تاریخی از این دست است: آشنایی با قواعد مفاهمه عرفی، و ادبیات عصر صدور پیام، آشنایی با فضا و فرهنگ حاکم بر آن دوره، آشنایی با تحولات تاریخی و فراز ونشیبهایی که در گذر 1400 سال پیرامون آیات و روایات رخ داده و... .
طلبه اصول استخراج پیام از کتیبههای دینی را در علم فقه تمرین میکند. ولی همین اصول را در ساحتهای دیگر (اخلاق، عقاید، علوم انسانی و.. . ) میتواند بهکار گیرد. او با آموختن روش استنباط، مسلح به ابزاری میشود که امکان استخراج سخن دین و نظر وحی را به صورت روشمند در موضوعات مختلف به او میدهد و این مهمترین توانمندی لازم برای عالم دین است.
با وارد شدن به فضای درس خارج، «تمرین استنباط»، جدی میشود. اکنون کار مستقل طلبه تحت اشراف استاد، او را با مشکلات عملی پژوهش از نزدیک آشنا و قدرت او را بسیار بارور میسازد.
جوانی که به آموختن حرفهای مثل نجاری علاقه دارد مدتی درکنار استادِ این فن به «مشاهده دقیق» میپردازد. در هفته اول، استادکار برای ساختن میز، تختهها را اندازه میگیرد، رنده میکند، میبرد، کم و زبانه میدهد، چسب میزند، درون یکدیگر میکند و با میخ، محکم و پس از آن رنگآمیزی مینماید. هفته دوم همین مراحل را براساس طرح دیگرن برای ساختن صندلی اجرا میکند؛ اندازهگیری، رنده، اره، زبانه، چسب، میخ، و.. . هفتههای بعد، استاد همین مراحل را در منظر شاگرد برای ساختن کمد، در و پنجره، تکرار میکند. و شاگرد این مراحل را یکبهیک میبیند و میآموزد. این «مشاهده» برای آموختن نجاری کافی نیست. شاگرد باید هریک از این مراحل را عملاً «تمرین» کند و با فوت وفن آن از نزدیک آشنا شود. شاگرد، که از بیرونِ گود، ارّه کردن و رنده کشیدن را ساده تصور مینمود، وقتی خود مستقلاً با اره و رنده و چکش کار کند آرام آرام توانایی نجاری را کسب میکند و پس از مدتی تمرین و استقامت به نقطهای میرسد که در غیاب استاد میتواند سفارش قبول کند و پاسخگو باشد. در این نقطه، شاگرد میتواند تختخواب بسازد، با اینکه تاکنون ساختن تختخواب را ندیده است.
اینک آن شاگرد، نجار شده یعنی ملکة این حرفه را بهدست آوردهاست. البته تختخوابی که این شاگرد در ابتدا میسازد با تختخوابی که استاد او پس از سالها تجربه میسازد، از نظر ظرافت، استحکام، زیبایی و کیفیت، زمین تا آسمان فرق دارد. اما در هر صورت به آن، تختخواب گفته میشود و حد نصاب شرایط یک تختخواب را دارا است. طلبه در دورة سطح، فعالیت فقهای بزرگ را در بررسیهای فقهی مشاهده میکند و با مراحل مختلف استنباط (مراجعه به منابع، بررسی سند، بررسی دلالت، کشف نسبت بین ادله، رفع تعارضها و..) آشنا میشود. در درس خارج این اطلاعات را به صورت مستقل البته تحت نظر استاد بهکار میگیرد و تجربه میکند. اگر این تمرین و تجربه با استقامت و بهسلامت طی شود طلبه به نقطهای میرسد که بدون نیاز به استاد میتواند توان استنباطی خود را در مسائلی که تاکنون حل آنها را ندیده، بهکار گیرد و تحقیق نوینی عرضه کند.
اینک طلبه صاحب نظر شده یعنی ملکه «اجتهاد» را بهدست آوردهاست. گرچه نمیتوان انتظار داشت قوت استدلال و شیوه پژوهش او همتراز کار اساتید صاحبتجربه باشد.
اجتهاد یاتوان کشف پیام خدا از منابع اصلی، قدرت صیادی و غواصی است که در دریای مسائل فقهی تمرین میشود و بهدست میآید و در دریاهای دیگر هم قابل استفاده است.
تحصیل تا قبل از درس خارج، «متن محور» است. یعنی از سوی مدیریت حوزه برای هر پایة تحصیلی متون آموزشی ویژهای معین گردیده که استاد، در ضمن تدریس تا حد امکان به آن وفادار باقی میماند و طلبه موظف است در پایان سال همین «متن» را امتحان دهد. با رسیدن به درس خارج، شیوة تحصیل عوض میشود. در فضای درس خارج، استاد، موضوع بحث را از منابع مختلف تحقیق میکند و به بررسی و نقد آراء عالمان دیگر در همان موضوع میپردازد. درس استاد در چارچوب عبارت و کتابی منحصر نمیشود و «خارج» از متن آموزشی معین عرضه میگردد. به همین جهت به آن «درس خارج» گفته میشود. طلبه موظف است پس از مراجعه به آثار عالمان گذشته استنباط مستقل خود را در مقایسه با پژوهش دیگران به بوته داوری گذارد. حدود 5 سال حضور فعال و پرمحتوا در درس خارج برای دستیابی به اجتهاد کافی است، مشروط بر آنکه اشتغالات مزاحم، وقت تحصیلی طلبه را تباه نگرداند.[2]
[1]. با پایان گرفتن دروس سطح یك امكان حضور در مراكز تخصصی حوزه و نیز دیگر موسسات آموزشی و پژوهشی وابسته برای طلبه فراهم میشود. طلبه میتواند پس از انتخاب یك گرایش تحصیلی از علوم اسلامی یا علوم انسانی مربوط، به یكی از این مراكز وارد شده و در كنار دروس عمومی به صورت تخصصی در آن رشته ادامه تحصیل دهد. همچنین امكان تشرف به لباس روحانیت و نیز امكان تبلیغ اندیشه اسلامی در همین مقطع برای طلاب فراهم میشود. در زمینه لباس روحانیت و بهرهها و بایدهای آن به كتاب «لباس روحانیت چراها و بایدها» از همین قلم مراجعه شود.
[2]. در اینجا بررسی مختصر اختلاف نظر عالمان خالی از فایده نیست.
هر یك از ما كه دچار سرماخوردگی شود با مراجعه، به پزشك نسخهای دریافت میكند كه عناصر آن داروهایی از قبیل استامینوفن، ادولتكلد و آنتیهیستأمین است. داروی این بیماری چنان روشن است كه بسیاری از مردم برای درمان سرماخوردگی نیازی به مراجعه به پزشك نمیبینند و خود به تهیه و مصرف دارو اقدام میكنند. اما برای درمان سردردهای كهنه و مزمن مراجعه به پزشك ضروری تلقی میشود. برای تشخیص عامل این بیماری غالباً پزشك به تهیه آزمایشها و عكسهای رادیولوژی دستور میدهد.
اگر نتیجه این آزمایش هاو عكسها را نزد چند پزشك متخصص ببریم، احتمالاً با تشخیصهای مختلف روبهرو میشویم. یكی، پس از بررسی دقیق، این بیماری را از نوع میگرن میشناسد و نسخه میگرن مینویسد. دیگری، نسخه سینوزیت و سومی، داروی عصبی و آرامبخش تجویز میكند. بیمار كه در این موقعیت قرار میگیرد علاوه بر سردرد به حیرت نیز دچار میشود. زیرا یقین دارد كه از این سه، حداقل دو نفر در تشخیص بیماری او اشتباه كردهاند و نسخه آنها درمانبخش نیست. اما این حیـرت چنـدان دوام ندارد. زیرا روش عقلانی در حل چنیـن مشكلی مراجعـه به پزشك پرتجربـه و آگاهتر است. احتمال اشتبـاه این پزشك تنها 5 درصد است درحالیكه دیگران بیش از 20 درصد احتمال اشتباه دارند.
برای تشخیص پزشك برتر نباید به شاخصهایی مانند زیبایی چهره، تمیزی مطب یا كمی ویزیت توجه كرد. اظهار نظر كاسب محله یا راننده تاكسی هم اعتباری ندارد. پزشكی كه دانشجویانِ این رشته در ارتباط علمی و تخصصی با او به برتری او گواهی دهند از نظر عقلی برای ما معتبر محسوب میشود. بیمار با استفاده از همین راهنمایی عقل بلافاصله نسخه درمانی او را بهكار میبندد. اگر پساز مصرف دارو سردرد او معالجه شد كه دعاگوی او خواهد بود. اما اگر پساز طی دوره درمان سردرد او افزونتر گشت و نتیجه معكوس حاصل شد...
در این شرایط «بیمار»، مقصر و محكوم نیست. زیرا او به بهترین كاری كه از نظر عقلی پسندیده است اقدام كرده بود. مراجعه به هر پزشك دیگر، كاری خلاف دستور عقل بود. زیرا احتمال خطای آنها بیشتر از این بود. «پزشك» هم مقصر و محكوم نیست. زیرا اگر بازخواست گردد، به سرافرازی خواهد گفت: «من دوران تحصیل خود را بهخوبی گذراندهام. سابقه علمی نیكویی دارم. در تشخیص بیماری نیز نهایت تلاش خود را بهكارگرفتم. بدون غرضورزی و با رعایت روش متعارف به كار خود پرداختم. البته تصادفاً در مواردی هم اشتباه كردهام. این موارد اشتباه در مقایسه با 95 درصد دیگر كه درمان من نتیجه دادهاست طبیعی و لازمه حركت انسان غیرمعصوم است.»
سخن این پزشك برپایه منطقی استوار، بنا شدهاست و او، اگر كوتاهی نكردهباشد، مستحق تنبیه و مجازات نیست. بلكه در دریافت اجرت ویزیت نیز معذور است. زیرا وجود این پزشك در میان مردم مغتنم و موجب درمان 95 درصد بیماران خواهد بود.
اختلاف نظر پزشكان در تشخیص بیماری مذكور نیز بنیان علم پزشكی را ویران نمیكند و نباید مارا یكباره از هر پزشك متخصص ناامید و متنفر گرداند. اینگونه اختلافها از نظر كمّی و كیفی لطمهای به ساختار دانش پزشكی وارد نمیكند. زیرا موارد آن در مقایسه با موارد غیراختلافی زیاد نیست و از نظر كیفیت هم تنها در بیماریهای خاص و بسیار پیچیده مشاهده میشود.
شبیه همین داستان در علوم حوزوی موبهمو جاری است؛ پاسخ دستهای از مسائل فقهی، فلسفی، تفسیری و... روشن و به منزله نسخة سرماخوردگی، اجماعی است. در این مسائل، تقلید (پیروی از عالم كارشناس) هم نیاز نیست. اما پارهای از مسائل پیچیده در میان عالمان دین دچار اختلافنظر میشود. در این اختلاف نظر تنها یكی از آن آرا میتواند حق و مطابق واقع باشد. آرای دیگر همه باطل و اشتباه است. اگر این اختلاف نظر مربوط به مسائل فقهی و احكام عملی باشد انسان برای رفع سرگردانی خود باید به فقیه اعلم یعنی متخصص كاركشتهای كه احتمال اشتباهش از دیگران كمتر است مراجعه كند. برای تشخیص صاحبنظر اعلم، نیز نباید به نظر خود یا امثال خود اكتفا كرد. لازم است از كسانیكه با حوزه درس عالمان فقه، ارتباط علمی دارند سؤال، و نظر آنها مقدم شود.
در این مرحله، مراجعه به این فقیه و عمل به فتوای او، دلیل عقلی كامل و حجت شرعی دارد. زیرا مراجعه به هر فقیه دیگر با احتمال اشتباه بالاتری روبهرو است. پساز این اگر ـ در این دنیا یا در سرای دیگر ـ معلوم شود كه فتوای این فقیه نسخهای خلاف واقع بوده، «مكلف»، مقصر و محكوم نیست. زیرا به بهترین طریق ممكن، اقدام كرده است. «فقیه» هم محكوم نیست. زیرا مراحل تحصیل خود را بهخوبی گذرانده و بههنگام صدور فتوا نهایت تلاش خود را (اجتهاد) بهكار گرفتهاست. لذا پیش خود و خدا سرافراز است. این مقدار اشتباه هم لازمة جایزالخطا بودن نوع انسان است.
این فقیه اجر معنوی «تلاش» خود را دریافت خواهد كرد. زیرا مجموعاً وجود این فقیه در پاسخگویی به نیاز جامعه ضروری و كارگشا است. فقیه حق ندارد به بهانه احتمال خطا از مسئولیت فتوا شانه خالی كند همان طور كه پزشك...
در مواردی كه فقیه به حكم واقعی دست پیدا میكند و تلاش او نتیجه مطلوب میدهد تشویق ویژهای نیز نصیب او میگردد. «لِلمُصیبِ أَجرانِ وَ لِلمُخطِی أَجرٌ واحِدٌ.» فقیهی كه به حكم واقعی رسیده است دو پاداش و آن كه خطا كرده، یك پاداش دارد.
اختلافنظر عالمان دین در پارهای مباحث، بهانه موجهی برای بهدریا ریختن كل میراث فقهی و دینی نیست و نباید ما را نسبت به دانش دین دلسرد و بدبین نماید. دانش فقه تلاش بشر برای كشف پیام خداست كه در دامنة پهناوری نتیجه داده و در مناطقی هنوز به نتیجه قطعی نرسیده است. این موارد ابهام، نباید آن دامنة پهناور را سیاه و تاریك كند.
در مشكلات عام اجتماعی، لازم است «یك رأی فقهی» بر سایر نظریهها برتری یابد و در صحنة مناسبات اجتماعی، بر اساس آن عمل شود، گرچه حرمت سایر نظریههای علمی نیز در جای خود محفوظ باقی میماند. همانگونه كه پزشكی جدید، طب گیاهی، انرژی درمانی، طب سوزنی، هامیوپاتی، طب فشاری و چندین سبك درمانی دیگر با اختلاف نظرهای بنیادین و شیوههای تحقیق كاملاً متفاوت، هر یك مدعی درمان انواع بیماریها هستند ولی سیاستهای بهداشتی درمانی كلان یك كشور، تنها بر اساس یكی از این شاخههای پراكنده تنظیم میشود. در همان حال ارزش علمی دیگر شاخهها نیز محفوظ و در مراكز تخصصی به آنها پرداخته میشود.