برنامهریزی طلبه باید به گونهای باشد که در نهایت دورة تحصیل و آموزش خود توانا شده باشد. یعنی به خوبی بتواند در یک موضوع ظاهر شود و اثری ارائه کند. طلبه باید دستکم در یک زمینه یا موضوع، جلوة ویژه داشته باشد و بتواند کار ماندگار و اثر درخشانی از خود عرضه کند. در آن زمینة تخصصی ضربالمثل و انگشتنما و مورد اعتماد باشد. طلبه باید از خود سؤال کند «تصمیم داری 10 سال دیگر در جامعه چه مسئولیت و خدمتی را بر عهدهگیری و چه نقشی را ایفا کنی؟ » و به گونهای تفصیلی به آن پاسخ دهد و در آن به یک نتیجه قاطع برسد. این پاسخ به یک انتخاب بزرگ میانجامد که رنگ عمومی زندگی فرد را تحت تأثیر قرار داده و آیندة او را جهت میبخشد.
1. چنین انتخاب بزرگی مانند هر امر کوچک و بزرگ دیگری نیازمند عنایت ویژه و هدایت الهی است و جز با استمداد از خدا تضمین شده و اطمینانبخش نیست. درخواست عاجزانه و متضرعانه از پروردگار و طلب هدایت از درگاه دلیل المتحیرین لازمه بیجایگزین این اقدام خطیر است.
2. طی این فرایند مقدماتی نیاز دارد که طلبه به مرور باید این مقدمات را طی کند. انتخاب درست گرایش تخصصی یک شبه یا یکباره امکانپذیر نیست و با قرعه و استخاره، یا تعبد به سخن یک استاد مورد اعتماد حاصل نمیشود. این انتخاب تنها در یک فرایند طولانی مدت صورت میپذیرد. برای تشخیص گرایش تخصصی هرگز نباید شتابزده عمل کرد؛ باید حوصله، تلاش و زمان شایستهای صرف گردد و آگاهی و اطلاعات فراوانی به دست آید.
3. کسی که در سالهای نخست طلبگی برای گرایش آیندة خود تصمیم قطعی گرفته، مانند کودک دبستانی است که آرزوی پرواز در سر میپروراند و ادعا میکند که در آینده خلبان خواهد شد. چه بسا این کودک در آینده خلبان هم بشود ولی از امروز نمیتوان به او پیشنهاد کرد که در دانشگاه ثبت نام کند و آموزش تخصصی پرواز ببیند. همین دانشهای عمومی که تا انتهای دبیرستان خوانده میشود مقدمة لازم برای خلبان شدن اوست. انبوه خوانی و اطلاع از فضاهای متنوع به دو جهت لازم است؛ یکی به جهت اطمینان از درستی انتخاب با نظر به گزینههای رقیب و راههای جایگزین و دیگر استفاده از آن دانشهای عمومی در حوزة تخصصی انتخاب شده.
حرکت منطقی به سوی تخصص در یک مدل مخروطی اتفاق میافتد. یعنی دایرة دانشها و فعالیتهای متفرق شخص آرام آرام و لایه لایه تنگتر میشود. تا به نقطهای میرسد که تمام فعالیتهای او بر موضوع تخصصی متمرکز میشود. به بیان دیگر تنوع دانشها و مهارتها پیشنیاز تخصص است. این پیشنیاز تنها در موضوع تخصص منحصر نمیشود و از یک حوزة گسترده آرام آرام به سوی یک کانون تمرکز پیش میرود و دامنة دانشها محدودتر میشود. بنابراین تأکید بر الگوی تخصصمحور به معنای نفی جامعیت به صورت مطلق نیست. بیشک پیش از ورود به تخصص باید دورههای عمومی را گذراند و جامعیت محدودی را به دست آورد. اما نمیتوان انکار کرد که جامعیت به معنای گستردة آن ممکن نیست. بنابراین باید به یک جامعیت نسبی معتقد بود. حدود و ثغور این جامعیت بسته به توانایی افراد، حوصله و تلاش و همت آنان و نوع گزینههای انتخاب شده متفاوت است. بدیهی است که با علم بیشتر بهتر میتوان خدمت کرد و مؤثرتر میتوان بود. اگر کسی بتواند در چند رشته صاحب نظر و متخصص شود به یقین از کسی که تنها در یک رشته متخصص شده قویتر و کارآمدتر خواهد بود.
به همین جهت برای بهدست آوردن تخصص نمیتوان در یک مدل خطی و مستقیم به سوی آن حرکت کرد و از همان آغازِ انتخاب، تمام فعالیتها و مطالعات دیگر را تعطیل کرد. سرّ این توصیه در ترابط دانشها و مهارتها نهفته است. به جهت پیوند وثیق علوم، چارهای از جستجوی موازی و عرضی آنان نیست. اما این پرخوانی و پردانی و اطلاعات عمومی به مرور و درگذر زمان کنترل و محدود میشود.
مراحل و فرایند تحصیل دانش و مهارت به سان یک هرم چهارطبقه است. طبقة زیرین این هرم که در قاعده قرار گرفته طبقة آشنایی است و بالاتر از آن به ترتیب تسلط و تخصص و تحقیق قرار دارد.
در محور افقی دانشها را فرض میگیریم و در محور عمودی تسلط علمی و عمق نگاه را و نیز زمان را که با کسب تسلط و عمق نگاه نسبت مستقیم دارد. هرچه زمان پیش رود گسترة کاری محدودتر میشود اما تخصص یعنی اشراف علمی و مهارتی افزایش مییابد. همانطور که هرچه تسلط بیشتر شود دایرة دانشها محدودتر میشود.
طبقة اول بسیار گسترده و مشتمل بر علوم و مهارتهای متنوع و فراوانی است. این دانشها و مهارتها به رغم فراوانی در سطح نازلی قرار دارند. در این مرحله طلبه باید از دانشهای فراوانی آگاه باشد و مهارتهای بیشماری داشته باشد و به معنای واقعی کلمه جامع المقدمات باشد، یعنی با همة علوم (عقلی، نقلی، انسانی، غریبه و. . . ) در سطح آشنایی مقدماتی و اجمالی ارتباط برقرار کند و بدانها مجهز گردد.
در طبقة دوم دانشها و مهارتها کمتر میشوند. یعنی از میان همان دانشها و مهارتهای گذشته برخی انتخاب شده و با عنایت بیشتری دنبال میگردند به صورتی که طلبه در آن به تسلط برسد. ملاک تسلط این است که طلبه بتواند با متون تخصصی آن علم ارتباط برقرار کند و از آخرین دستاورد آنها استفاده کند. گرچه خود آمادگی تولید چنین دستاوردی را ندارد.
طبقة سوم تنها مشتمل بر چند دانش است. اما این حوزه کاملا تخصصی است و در سطح بسیار بالاتری قرار گرفته و ریزبینی و ژرفکاوی در آن افزون گشته است. طلبه در این لایه آمادگی و قابلیت تولید آثار ویژه و سخن محکم فنی دارد و میتواند عرضة ممتازی داشته باشد.
در راس این هرم تحقیق قرار گرفته که طبیعتا جز در یک یا چند موضوع از همان حوزة تخصصی امکانپذیر نیست. یعنی قابلیت تحقیقی که در طبقة قبل احراز شده تنها در یکی دو موضوع به فعلیت کامل میرسد یعنی آثار تحقیقی فراهم آمده توسط یک نفر بسیار کمتر از اندازه توان تخصصی او است.
4. فرصت طی این فرایند و تشخیص نهایی گرایش تخصصی بینهایت نیست. برای این منظور نمیتوان همة فرصت تحصیل را هزینه کرد! بنابراین لازم است نقطة پایان این تصمیمگیری معلوم باشد. طلبه پس از اتمام سطح یک (پایان لمعه) باید به نتیجه برسد و اگر به هر جهت نتیجهای حاصل نشد حداکثر تا پایان سطح 2 (مکاسب و کفایه) باید تصمیم خود را نهایی کند، یا با مطالعه و مشاوره و تأمل، و یا با ترجیحات ثانویه مثل استخاره و قرعه و اصول عملیه که احکام ظرف تردیداند.. .[1] زیرا کمی اشتباه در تشخیص بهتر از یک عمر تحیر است. پس از پایان 10 سال هر انتخابی که صورت گرفت هرگز نباید تغییر کند.
اکنون به ذکر مقدمات و عناصر لازم برای این منظور میپردازیم.
برای هر انتخابی دستکم باید چند گزینه پیش روی ما قرار داشته باشد. یعنی باید نسبت به چند مسیر مختلف شناخت داشته باشیم تا در میان آنها بهترین را انتخاب کنیم. طلبه در نهایت باید یک نقش اجتماعی را برای خود برگزیند. برای این منظور لازم است با گونههای متنوع خدمت اجتماعی و انواع نقشهایی که به عنوان طلبه میتوان ایفا کرد از نزدیک آشنا باشد. باید فعالیتهای متنوعی که در معرض انتخاب او قرار دارند را هرچند در مقیاس کوچک تجربه و مزمزه کرده باشد. بدین جهت مناسب است طلبه یک تجربه مفید تألیف، یک تجربه موفق تحقیق، یک تجربه تدریس، یک تجربه مدیریت فرهنگی، تبلیغ و سخنرانی ـ در محیطهای متنوع ـ داشته باشد تا از نزدیک با مقتضیات این فعالیتها آشنا شود و بصیرت شخصی بیشتری در تصمیمگیری کسب کند. طلبه باید با جنس فعالیتهای فرهنگی (مانند تحقیق، تدریس، تألیف، تربیت، مدیریت فرهنگی، مناظره و.. . ) آشنا باشد همانگونه که یک معمار موفق با جنس فعالیتهای ساختمانی آشنا است یا یک رزمندة جهادگر با جنس فعالیتهای رزمی باید آشنا باشد.
برای انتخاب رشتة تخصصی تحصیلی نیز جمعآوری اطلاعات عمومی گستردهای از علوم مختلف لازم است. مراد از اطلاعات عمومی اطلاع جامعی از گسترة علوم و قلمرو آنها و انواع موضوعات مورد تأکید هر یک و نیز مراکز تخصصی وابسته است. برای این منظور یک دوره مطالعه انبوه و سرکشی به فضاهای مختلف و حوزههای متنوع دانش مفید بلکه لازم است. زیرا انتخاب گرایش تحصیلی متوقف بر آگاهی عمومی از شاخههای مختلف علوم است. تا پیش از این آشنایی اجمالی، داوری نسبت به علاقه یا استعداد خود، قضاوتی نابهنگام و بدون بصیرت است. البته این انبوهخوانی و اطلاعات عمومی پس از انتخاب رشتة قطعی، در آن رشته هم، مفید واقع میشود.
کسی که از ساختار و مفاهیم یک علم ـ مثلا عرفان نظری ـ اطلاع ندارد هرگز نمیتواند در بارة استعداد علمی خود در آن علم به نتیجهای برسد. از این جهت مقدمة استعدادشناسی آشنایی مؤثر با شاخههای علوم اسلامی است. پس طلبه به دو جهت نیاز به آشنایی با علوم اسلامی از طریق مطالعات پرمایه، متنوع و انبوه دارد. یکی برای تشخیص استعداد خود، و دیگری به جهت نیاز به آشنایی جامع با دین که در فصول گذشته بدان اشاره کردیم.
این نکته نیز گفتنی است که یکی از تخصصهای لازم که نظام حوزههای علمیه باید در صدد تأمین آن باشد تخصص مدیریت دانش و مهندسی علوم و تخصصها است. فراتدبیری که بتواند نظام تقسیم کار هوشمندانهای برای همیاری متخصصان طراحی کند و گستره، میزان ثقل و مرکز ثقل دانشها و مهارتها را معلوم سازد و با توجه به انواع خدمات حوزوی در جامعه به آرایش دانشها و تخصصها همت گمارد. لازم است در میان طلاب کسانی باشند که بتوانند در تعیین جایگاه و نسب و روابط علوم و ارتباطات میان رشتهای اظهار نظر کنند. خلاها را دریابند و نیازها و اولویتها را به موقع رصد کنند. لازمة چنین تخصصی جامعیت و آشنایی اجمالی با همة علوم است. اما این جامعیت ناظر به انجام کاری و ایفای نقش خاصی است. چنین متخصصی در هیچ یک از علوم نمیتواند تولید ویژهای داشته باشد یا مشت مؤثری بزند، اما هنر ویژهای که او دارد و کار مهمی را که او انجام میدهد از هیچ کس دیگر نمیتوان انتظار داشت.
برای درک بهتر مطلب مهندسان ساختمانی را در نظر بگیرید. مهندس ساختمان گرچه ممکن است بر تخصصهای فراوان ساختمانسازی به خوبی مسلط نباشد اما با شناخت و احاطهای که به همة آنها دارد در صدد انجام کاری است که هیچ یک از متخصصهای دیگر نمیتواند انجام دهد. پس به این مقوله به چشم یک تخصص باید نگریست و در کنار سایر تخصصها آن را برپا داشت و قطعا بخشی از نیروهای حوزوی باید خود را برای این ایفای این نقش آماده کنند. با این توضیح تخصص مهندسی علوم در کنار سایر تخصصها و تنها به عنوان یک نیاز از انواع نیازها دیده میشود و هرگز به عنوان تنها تخصص مشروع و معتبر به همگان توصیه نمیشود.
یکی از مقدمات جهتگیری تخصصی، نظر به نیازها و چالشهای اجتماعی و مقایسه میان آنها است. اگر فرض کنیم در یکی از عرصههای خدمت اجتماعی خلأ جدی وجود داشته باشد از باب واجب کفایی لازم است نیروی لازم برای آن عرصه تأمین شود و آن سنگر خالی پر گردد. هر چه موقعیت این سنگر مهمتر و حساستر باشد ضرورت حضور نیروی توانا در آن بیشتر خواهد بود و ضریب توجه ما نسبت به آن باید افزایش یابد.
البته این اصل کلی را باید در کنار سایر معیارها ملاحظه کرد. یعنی به علاقه و استعداد و واقعیتهای زندگی شخصی خود نیز باید توجه داشت و حاصل جمع جبری میان این معیارها را در انتخاب نهایی در نظر گرفت.
همانگونه که در فصول پیش هم اشاره شد، در شرایط موجود نیازهای اجتماعی بسیار فراوان و منابع انسانی حوزه نسبت به دایرة نیازها بسیار اندک است. همة عرصههای خدمت ـ خرد و کلان ـ نیاز به نیرو دارد و هر کس با هر استعدادی میتواند در حوزة علمیه بهترین نقش را ایفا کند. همة عرصههای تحقیقی در همة دانشهای اسلامی نیازمند بازنگری و کار پژوهشی جدی است. در شرایط جدید با ورود دین به صحنة عمل اجتماعی قلمرو موضوعات مورد نیاز بسیار گسترده شده و ابهامهای فراوان و مسائل نوپدید پرشماری رخ نموده است. در شرایطی که بشر برای ادارة زندگی اجتماعی خود نیز دست به دامان دین شده و از دین نسخة حیاتبخش راهگشا در نظام پیچیدة نوین را میطلبد نیاز به نهضت تولید دانش بسیار نمایان است.
امروزه سخن از اولویت قطعی یک علم از علوم حوزوی بر سایر علوم بسیار دشوار گشته و نوعا اندیشمندان و درد آشنایان، با نظر به خلأ عمیق دانش، هیچ دستورالعمل قاطعی برای انتخاب یک رشتة تحصیلی ندارند. به روشنی نمیتوان ادعا کرد که پرداختن به فقه به عنوان رشتة تخصصی ضروریتر است یا پرداختن به حدیث، تفسیر، کلام، دانشهای عقلی، علوم انسانی یا علوم دیگر.
به بیان دیگر به جای توصیه به انتخاب رشتة خاص بیشتر بر کسب توانمندی بالا و چیرگی تخصصی تأکید میرود. نیروهای کم بنیه، متوسط و ضعیف ممکن است فراوان باشند اما برای سپردن مسئولیت و اخذ تعهد خدمت مناسب نیستند. نیاز امروز جامعة ما، دانشمند چالاک و متخصصی است که در هر موضوعی قدم گذارد گرهی باز میکند و راه بستهای میگشاید و در هر سنگری که قرار گیرد، مرزبان قدرتمندی برای پاسداری از آن است. مقایسة میان نیازهای علمی ـ تخصصی حوزة امروز، مقایسه میان چاه و چاله نیست که به سرعت به داوری نهایی رسد بلکه به سان مقایسة میان دو شکاف عمیق است که نهایت آن آشکار نیست. در چنین وضعیتی ادعای اولویت میان پرکردن این شکاف یا آن شکاف گزاف خواهد بود.
به عنوان نمونه با اینکه حوزههای علمیه قرنها است که در فقه و اصول متمرکز شده و عمدة منابع خود را به این شاخهها اختصاص داده است اما همچنان در این دانشهای خوش اقبال نیز نیاز به پژوهشهای عمیق در موضوعات نوین باقی است.[2]
بنابراین توجه به استعداد و علاقة شخصی برای جهتگیری تخصصی در شرایط جدید اهمیت بیشتری دارد.
بدون شک در انتخاب رشتة تخصصی باید به آمادگی فردی و ذائقة شخصی توجه کرد. علاقههای انسان موتور محرک وجود اوست و تمام فعالیتهای او را پیش میبرد. بدون علاقه، انسان در هیچ کاری طراوت لازم را ندارد و با تکلف و کسالت وارد آن میشود. این چگونگی باعث میشود که دقت لازم را در آن به کار نیاورد و به قول معروف تنها به اسقاط مسئولیت و رفع تکلیف بپردازد. بدین ترتیب ثمرة کار بسیار تُنُک و کم مایه خواهد شد و به کار کسی یا درمان دردی نخواهد آمد. بدون علاقه و استعداد، توان انجام کار به گونهای رضایتبخش وجود ندارد و به تبع آن تکلیف و مسئولیت از گردن انسان ساقط است. بنابراین به بهانة نیاز اجتماعی نباید به علاقهها بیاعتنایی کرد. زیرا ما چه بخواهیم و چه نخواهیم تحت سیطرة عواطف درونی خود هستیم و از بیتوجهی به آن در فشار و دشواری قرار خواهیم گرفت.
البته میتوان ادعا کرد انسان به طبیعت اولیة خود استعداد همه یا اغلب مهارتها و دانشها را دستکم در حدود عمومی دارد و با تلاش و تمرین میتواند به مراتب بالای آن نیز دست یابد اما این نکته نیز هست که در بعضی زمینهها استعداد انسان شکوفاتر و آمادگی او بیشتر است. این موارد، انگشتشمار و اندکاند و مقرون به صرفهتر این است که سرمایة عمر در همین موارد به کار گرفته شود تا نتیجة بیشتر و بهرة فراوانتری به کف آید.
بسیاری از طلاب از چگونگی دستیابی به این خودشناسی و راهکار کشف استعداد خود ناآگاهاند؛ به همین جهت این موضوع به یکی از دغدغههای اساسی و فراگیر آنها تبدیل شده است. توجه به این گزارهها چه بسا در فرایند تشخیص استعداد به کاراید و از این دشواری و نگرانی بکاهد؛
1. جوان استعداد انجام هر کاری و موفقیت در هر رشتهای را دارد. به همین جهت باید تواناییهای علمی و مهارتی لازم را در عرض هم دنبال و در حد نصاب کسب نماید. اما در کنار این تواناییهای متفرقه و اطلاعات عمومی فراوان، در یک زمینة مشخص، لازم است مهارت ویژه داشته باشد و اثر استثنایی ارزشمند تولید کند. در این موضوع او سرآمد و عنصر اول به شمار میرود و سخن یا اثرش کاملا مورد اقبال واقع میشود. این اقبال نیز نشان دهندة درجة مهارت و اشراف او بر تمام تولیدات آن عرصه خواهد بود. به عنوان نمونه در یک رشتة علمی ـ پژوهشی یا در تبلیغ برای کودکان یا در بیان احکام شرعی یا در اشراف بر صحیفة سجادیه یا در استفاده از فلان هنر در تبلیغ آموزههای دینی یا.. . سرآمد و مرجع دیگران باشد و بر تمام فضای آن احاطه داشته باشد. به تعبیر دیگر در مقام بهرهگیری هر کس باید از امور فراوان بهره گیرد. انواع کتابها و موضوعات را بخواند و بداند و انواع مهارتها را داشته باشد، اما در مقام بهره رساندن بداند که عملاً تنها در یک نقش اجتماعی میتواند فایدة ویژه برساند و تنها در یک سنگر میتواند پاسدار قابل اعتمادی باشد.
2. دو اشتباه بزرگ در تشخیص علاقه و استعداد رخ میدهد. یکی اینکه سختی کار ـ علمی یا اجرایی ـ فرد را کلافه کند و به دنبال این کلافگی نتیجهگیری کند که استعداد فلان کار را ندارد. در حالی که سختی کار را نباید با نداشتن استعداد اشتباه کرد. دیگر اینکه به جهت تازگی کار و و موفقیت طبیعی که بر اثر تلاش حاصل میشود روح تنوعجوی انسان لذت برد و گمان کند که استعداد استمرار آن را دارد. این دو اشتباه عمومی و نقطة خطرخیز باید مد نظر افراد قرار گیرد و برای اطمینان از سلامت انتخاب با آنها مقابله شود. راه مقابله با آن نیز آزمایش گزینة انتخاب شده در زمان نسبتاً گسترده است.
3. برای پاسخ تفصیلی به این سؤال، شخص باید آیندة خود را به خوبی مجسم کند، خود را در موقعیتهای عینی مختلف به تصویر کشد و روحیات و حساسیتها و آرمانهای خود را در هر یک از آن موقعیتها محک زند. به شخصیتهایی که در آن نقشها هستند و نوع فعالیتها و ساعات زندگی آنها نظر دقیق اندازد و برنامة کاری روزانه آنها را از نزدیک مرور کند. مثلا زندگی یک محقق حوزوی را در کتابخانهها در نظر بگیرد و از خود بپرسد که آیا ظرفیت، تحمل و توان آن را دارد که تمام عمر را به مطالعه و تحقیق و تدریس بگذراند و مقاله و کتاب تألیف کند؟ یا زندگی یک مبلغ موفق، یک مسئول اجرایی کارآمد، یک مدیر موفق مدرسة علمیه، یک قاضی موفق دادگستری، یک امام جماعت یا امام جمعة کارآمد، یک استاد برجسته، یک مشاور کاردان، یک مربی شایسته، و.. . را بررسی کند و خود را در ظرف زمانی 10 سال بعد جایگزین آنها نماید. به داوری خود در بارة این تصویرها یا پسند و علاقة خود حساس شود و خودشناسی خود را افزایش دهد. برای این منظور میتوان از معاشرت با چهرههای موفق واقعی ـ علاوه بر تصویرهای فرضی ـ بهره گرفت. مطالعة سرگذشت بزرگان علم و عمل و دقت در نظام فعالیتهای روزمرة آنان نیز در این زمینه بسیار مفید است.
4. علاقه با استعداد رابطه مستقیم دارد یعنی علاقه، نشان استعداد است و اگر انسان علاقة خود را دنبال کند چیزی را که با وجودش سنخیت داشته دنبال کرده است. ما جذب چیزی میشویم که با آن سنخیت داریم بدین رو اگر بتوانیم از حیطة نگاه دیگران و ارزشهای محیطی و بیرونی خارج شویم و خود واقعیمان را بروز دهیم استعداد ما شکوفا خواهد شد. اما گرفتار جو عمومی بودن و مطابق سلیقة دیگران رفتار کردن ممکن است به بیخاصیتی و کمثمرگی بیانجامد.
5. تشخیص استعداد از مقولة خودشناسی است. خودشناسی با شناخت دیگران شباهت و مشترکاتی دارد. ما برای شناخت دیگران چه میکنیم؟ در رفتارهای آنها دقت میکنیم و از برآیند رفتارهای آنها و ارزیابی آماری آن به داوری در بارة آنان میرسیم. برای آنکه در بارة خود نیز به داوری برسیم لازم است رفتارهای گذشتة خود را به یاد آوریم و فهرست مفصلی از آن تهیه کنیم. با توجه به اشرافی که نسبت به رفتارهای ظاهری و باطنی خود داریم در نگاشتن این فهرست موفقتر از هنگامی که در باره دیگران قضاوت میکنیم عمل خواهیم کرد. این فهرست را در فرصت شایستهای بارها و بارها بررسی و تجزیه و تحلیل نماییم تا به معانی و بواطن آن دست یابیم.
6. با تجزیه و تحلیل رفتارها و احساسات خود، مختصات شخصیتی خود را به دست میآوریم. بدین منظور باید در خاطرات گذشته تأمل کنیم، در دورة زمانی نسبتا درازی به خود نظر افکنیم، و نشانگان خاصی را در تاریخ زندگی خود رصد کنیم. این نشانهها به منزلة صدای زنگ هشدار باید حساسیت و توجه ما را برانگیزد.
مثلا بنگریم که در چه مطالعات یا فعالیتهایی غوطهور میشویم و از پرداختن به چه نوع کارهایی احساس خستگی و دشواری و دلزدگی نمیکنیم؟ در چه کارهایی گذشت زمان را درک نمیکنیم؟ چه کارهایی را با شتاب و بیدردسر انجام میدهیم و با کمترین تجربه، در آن به آسانی با موفقیت ظاهر میشویم؟ چه کارهایی را ساده و سهل و روان تصور میکنیم و در آن جرأتِ اقدام و حوصلة ویژه برای استمرار داریم، در مقابل از چه کارهایی نوعا فرار میکنیم و رغبت و رمق کافی برای آن نداریم؟ حین مطالعه یا مباحثة کدام مطالب سؤالهای متعدد و اشکالهای جدی برای ما پیش میآید و از استاد یا مؤلفِ کتاب، مچگیری میکنیم؟ در چه موضوعاتی قدرت جذب بالا داریم و ذهن ما به خوبی درگیر میشود؟ چه آموزههایی نظر ما را جلب و گوش ما را تیز میگرداند و هوش و حواس ما در آنجا زندهتر و فعالتر عمل میکند؟ چه موضوعاتی دغدغة مستمر ما میگردد و ذهن ما آنرا به سرعت رها نمیکند؟ در چه مواردی خلاقیت داریم و نظریات نوین یا ابتکارات قابل توجهی تولید میکنیم که اعجاب اطرافیان را برمی انگیزد؟ از کدام سوژهها استقبال جدی میکنیم؟ تجزیه و تحلیل و نگاه ما از زاویه چه موضوعی است و در نطق باطنی خود بیشتر با چه کلماتی و با چه نگاهی اظهار نظر میکنیم؟ کدام سوژهها برای ما لذتبخش است و کدام یک را به تکلّف تحمّل میکنیم؟ ویژگیها و نقاط قوت ما در مقایسه با اطرافیان و دوستان همردیفمان چیست؟ موفقیتها و ناکامیهای ما چه چیزهایی بوده است؟ در جمع دوستان که قرار میگیریم در چه مطالبی بیشتر حضور ذهن داریم و نظر میدهیم؟ اکثر کتابهایی که طی مدتی طولانی ـ مثلا سه چهار سال گذشته ـ خواندهایم در چه موضوعاتی بوده است؟ فراوانی کدام یک از مباحث در دست نوشتههای ما بیشتر است؟ قفسة کتابخانة ما بیشتر شامل چه نوع کتابهایی است؟ در کتابفروشیها نوعا مقابل کدام قفسهها بیشتر درنگ میکنیم؟ در ساعات فراغت و نشاط خود جذب چه کارهایی میشویم؟
ثبت این ویژگیهای شخصیتی و تهیة فهرست مکتوبی از این پاسخها امکان بازخوانی و بررسی دقیق آن را فراهم میکند و حساسیت، گرایش، علاقه، سلیقه، جهتگیری و ذائقة ما را تا مرز اطمینانبخشی آشکار میگرداند.
البته پاسخ هریک از این سؤالها تنها درجهای از احتمال در ذهن ما ایجاد میکند. یعنی هیچ یک از این پاسخها به تنهایی، نمیتواند ما را به استعداد و علاقة ذاتیمان منتقل سازد و همواره احتمال میدهیم این موضوع به گونهای اتفاقی یا بر اثر عواملِ واسطة متفرقه پدید آمده باشد. اما از تراکم این احتمالات و برداشت یک معدل کلی از این پاسخها به کشف نهایی نزدیک خواهیم شد. اگر فرض کنیم که اکثر این پاسخها در زمان نسبتا درازی، همگون و در یک ردة موضوعی قرار داشته باشند در بارة ویژگیهای خود حدسهای قریب به یقین و قابل اعتمادی میزنیم.
7. استفاده از نظر دیگران در این زمینه بسیار مفید است. شنیدن ویژگیهای خود از زبان دیگران نوعا دقتهای تازه و دستاوردهای شیرینی را برای ما ایجاد میکند. آنچه دیگران از ما میبینند و به زبان میآورند چه بسا بر خود ما مخفی باشد یا به تفصیل و وضوح آشکار نباشد. دوستان نزدیکی که در دورة زمانی بلندی با ما مرتبط بوده و رفتارها، حساسیتها و اظهار نظرهای ما را دیده یا شنیدهاند، میتوانند در کشف برخی از آن نشانگان ما را مدد رسانند. بسیار شایسته است در این زمینه پیشقدم شویم و از دوستان اهل دقت یا اساتید نزدیک خود بپرسیم که آنها حساسیتها و علاقههای ما را چگونه یافتهاند و ما را مناسب چه فضاهایی میدانند؟ این اطلاعات را نیز به آن یادداشتها بیافزاییم و فهرست ویژگیهای خود را تکمیل کنیم.
8. علاقه انسان در نوسان و مقداری تابع شرایط بیرونی است. انسان خصوصا در ایام جوانی که آمادگی فراگیری بالایی دارد از آشنایی با هر دانشی و کسب هر مهارتی احساس لذت و رضایت و مالکیت میکند. لذا اجمالا هر گونه استعدادی هم دارد. همین مسئله باعث میشود امر تشخیص استعداد اندکی دشوار میشود و مقداری ضریب خطا ایجاد میکند. به این احتمال خطا باید توجه داشت. اما از آن نباید هراسید. اگر اطلاعات فراوانی از قبیل آنچه گفته شد در باره خود فراهم آوریم میتوانیم بر این احتمال خطا غلبه کنیم.
9. پس از رسیدن به یک پاسخ اطمینانبخش تلاش کنیم که خودمان باشیم. یعنی مطابق ذائقه و علاقة فطری خود عمل کنیم و آمادگی ذاتی خود را فعال کنیم. بیجهت و با تکلّف ادای دیگران را در نیاوریم و حسرت نعمت دیگران را نخوریم. خدای متعال انسانها را به گونههای مختلف و برای مأموریتهای متفاوت آفریده است و از هر کس متناسب با نعمتی که ارزانیاش ساخته مسئولیت خواسته است.
10. موضوع تشخیص استعداد در دانش نوین روانشناسی مورد عنایت واقع شده و دستاورد ارزشمندی یافته است. با مراجعه به مشاور و مطالعة کتب مربوط میتوان از این دانش نیز بهره گرفت.
آشنایی با مراکز تخصصی از جمله نیازهای مهمی است که در مقام تصمیمگیری باید بدان توجه داشت. دقت نظر تفصیلی در این گزارهها بصیرت ما را در مقام تصمیمگیری و پس از آن افزایش میدهد:
1. غالب مراکز تخصصی برای دستیابی به غایت مطلوب خود دارای امکانات خوبی هستند. امکاناتی که میتواند ما را نیز در زودتر رسیدن و بهتر رسیدن به هدف کمک کند. مراد از امکانات تحصیلی علاوه بر امکانات ظاهری اموری نظیر استاد، برنامة درسی، کتابخانة تخصصی، همدرس و همراه، فضای علمی و.. . است. این امکانات نوعا انگیزه و رغبت ما را افزایش میدهد و احتمال رسیدن به نتیجه را بالا میبرد. به قوت میتوان گفت بسیاری از مواد آموزشی با مطالعه و مباحثه شخصی قابل تحصیل است. اما نوع ما انسانهای عادی تا در فضای علمی خاص قرار نگیریم، انگیزة لازم برای سرمایهگذاری زمان و توان خود در بهدست آوردن آن دانشها را نداریم. یکی از مهمترین شاخصهای موفقیت مراکز آموزشی همین انگیزهسازی و ایجاد شوق و طراوت تحصیلی در دانشجویان است.
2. برنامههای این مراکز متناسب با ظرفیت متوسط افراد تنظیم شده است. به دلایل کاملا منطقی در نظامهای آموزشی نه ملاحظة استعدادهای ضعیف میشود و نه ملاحظة نوابغ. به همین جهت درصدی از افراد در مواجهه با برنامهها احساس خستگی و سنگینی دارند و کسری از افراد نیز از سادگی و بیمایگی آن، دائم گلایهمند و شاکیاند. اما تودة جمعیت با در نظر گرفتن متوسط استعداد ذهنی و نیز امکان اختصاص فرصت عادی میتوانند با موفقیت از آن برنامه عبور کنند. اجرای قوانین حضور و غیاب و ایجاد محدودیت و کنترل در نظامهای آموزشی ضامن اجرای بهینة برنامهها و در راستای همان انگیزهسازی است. بر پایة این واقعیت نباید از برنامههای آموزشی انتظار داشت که بدون هیچ کم و زیاد به مطالب کاملا نو و مهم بپردازد. مقداری معطلی که به صورت طبیعی در این برنامهها وجود دارد باید تحمل گردد.
3. انسان به صورت طبیعی از تکلیف و برنامه گریزان است و دوست دارد در آزادی کامل به سر برد؛ سادهترین و عادیترین فعالیتها مانند تخمه خوردن نیز وقتی که به صورت برنامه و تکلیف دراید ملالانگیز میشود. اما تجربة قاطعِ هر کس بر او ثابت میکند که اگر این الزام و تکلیف و تحمیل ـ از خارج یا به صورت خودانگیخته ـ نباشد سستی و تنبلی و کاهلی رخ میدهد و اقدامی صورت نمیگیرد. به شهادت تجربه، نوع ما انسانها در شرایط آزادی مطلق یعنی بدون نوعی اجبار بیرونی یا درونی نمیتوانیم از همة توان و استعداد خود بهره گیریم. بسیاری از تصمیمها و برنامههای مورد نظر ما به خاطر نداشتن قوة الزام بیرونی یا التزام درونی در معرض آسیب تسویف قرار گرفته و عملا اجرا نمیشود. جز صاحبان انگیزههای قوی و ارادههای پولادین که انگشتشمار و نادرند نمیتوانند از انرژی فراوان انسانی بهره گیرند و در دشواریها پایدار بمانند. همة ما میدانیم که همواره توان ما، بیش از مقداری است که تصور میکنیم. درستی این مطلب را در شبهای امتحان یا هنگامة خطر تجربه کردهایم. در چنین شرایطی به صورت اعجازآمیزی احساس نیرو میکنیم و قدرت ارادة انسانی را در وجود خود مییابیم. عشق به هدف نیز یک نیروی حرارتبخش و محرک فوقالعاده است که جز در معدودی از افراد یافت نمیشود. با این وصف اگر بخواهیم برای تودة طلاب ارشاد عامی داشته باشیم، باید وضع عموم را در نظر بگیریم و از شخصیتهای انگشتشمار صرف نظر کنیم. برای تودة طلاب با اراده و استعداد متوسط این گونه مراکز مفید و انگیزهساز است یعنی همان منطقی که در انتخاب نظام آموزشی حوزه برای تحصیل معارف اسلامی وجود دارد، در استفاده از این مراکز تخصصی نیز حاکم است.
4. این همه فایده در باره مراکز تخصصی قابل انکار نیست، اما اکتفا به برنامة آموزشی و پرورشی این مراکز برای کسی که میخواهد در یکی از رشتههای علوم اسلامی متخصص شود یک اشتباه بزرگ است. ظرف زمانی دورههای تحصیلی، گنجایش انتقال همة اطلاعات مورد نیاز را به صورت مستقیم ندارد. از این رو به جای انتقال مستقیم آموزهها، روشها آموخته و منابع معرفی میگردد تا طلبه یا دانشجو قابلیتهای اولیه برای حرکت مستقل علمی را به دست آورد و بتواند ادامة راه را بدون همکاری و دستگیری استاد بپیماید. به تعبیر دیگر میتوان گفت این مراکز تنها هنر ارائة طریق دارند نه توان ایصال الی المطلوب. بدین جهت طلبه باید ادامة راه را بدون اتکا به دستگیری اساتید با قدم اراده و همت خویش بپیماید.
5. این مراکز تخصصی و موسسات پر ثمر به همت شخصیتهای علمی موفق و دانشمندان پرتلاش تأسیس شده است. اگر این شخصیتها نمیبودند تأسیس این مراکز عریض و طویل بهرهای نداشت و اختصاص بودجه و امکان مالی مشکلی را حل نمیکرد. این مطلب، اهمیت توانمندیهای انسانی را آشکار میسازد. برای اینکه در آینده مجموعههای مشابهی پدیداید یا کارهای بزرگ دیگری مانند این نمونهها یا برتر از آن انجام گیرد نیز باید نیروهای توانایی وجود داشته باشند. این نیروهای توانا، ما هستیم که باید با استفاده از فرصت و امکان موجود آمادگیهای لازم را به دست آورده و سوار بر تجربههای گذشته، با آگاهی و خلاقیت و سلیقه، آماده خدمات بزرگتری باشیم.
6. آیا کسب تخصص و پیشرفت علمی مطلوب برای طلبه الزاما در مراکز تخصصی و مؤسسات وابسته به حوزه امکانپذیر است، آیا لازم است همة طلاب برای رشد رضایتبخش تخصصی جذب این مراکز شوند؟ آیا خارج از این مجموعهها امکان رشد تخصصی وجود ندارد؟ بیشک برای همة طلبهها ـ با استعدادها، علاقهها و توانهای مختلف ـ نمیتوان دستورالعمل واحد و ثابتی ارائه کرد. برای برنامهریزی مطلوب علمی الگوهای متفاوتی وجود دارد که هر کس متناسب وضعیت خود میتواند از میان آنها یکی را انتخاب نماید. الگوی اول استفاده از این مراکز و امکانات مادی و معنوی آنها برای رشد تخصصی است. الگوی دوم این است که طلبه تلاش کند با اهتمام شخصی و فعالیت متمرکز مضاعف، یک تخصص را پیگیری نماید. کسی که الگوی اول را انتخاب میکند از مزایای فراوانی بهرهمند میگردد، اما به موازات این بهرهمندی بهای متناسب آن را نیز باید بپردازد. زیرا ممکن است پارهای از اجزای نظام آموزشی این مراکز برای او مطلوب یا مفید نباشد و احساس معطلی و نارضایتی کند. در ضمن چنانچه پیشتر گفته شد نباید به برنامة آموزشی آنها اکتفا کند بلکه باید با استفاده از آن برنامه به فعالیت مجدانه شخصی و گستردن ابعاد کار بپردازد. اما کسی که مدل دوم را انتخاب میکند نیز نمیتواند موفقیت خود را تضمین شده ببیند مگر این که انگیزة قوی برای استمرار راه داشته باشد. موفقیت چنین کسی تنها در گرو این انگیزة قوی است که یا به صورت عشق و ایمان راسخ به هدف ظاهر میشود و یا با تدابیر ثانویه تأمین میگردد. مراد از انگیزة ثانویه این است که شخص تلاش کند با استفاده از تدابیری، مانع از فرسایش انگیزه خود شود یا انگیزة از دست رفته را بازگرداند. از جمله تشکیل گروه مطالعاتی و تعهد متقابل جمعی میتواند ضامن کیفیت و استمرار کار باشد. به هر حال حتی اگر طلبه جذب این مجموعهها نگردد و به صورت رسمی در آنان تحصیل نکند از ارتباط با این مراکز بینیاز نیست.
7. مراکز تخصصی حوزه در یک نگاه، به دو دسته تقسیم میگردند. دستة اول، مراکزی که به صورت تخصصی در باره دانشهای مرسوم حوزوی فعالیت میکنند. دانشهایی که در دامان حوزههای علمیه متولد شده و ریشه در سابقة آن دارد. یعنی همین علومی که طلبه طی دوره تحصیل خود فرامیگیرد را در سطح بالاتر و با هدایت بیشتر و برنامهریزی خاص ارائه میکنند. مثل مرکز تخصصی کلام، تفسیر، فقه و اصول، حدیث و نهجالبلاغه. گروه دوم مراکزی که به صورت تخصصی به علوم انسانی جدید میپردازند، این علوم عمدتاً در دامان تمدن غربی تولد و رشد یافته اما در بنای تمدن اسلامی بدانها نیاز است و باید صورت اسلامی آنان توسط حوزههای علمیه تدوین گردد. مانند روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی، مدیریت، حقوق، علوم تربیتی، اقتصاد و.. . در باره این گروه دوم سخنی خواهیم داشت.
8. موسسات موجود را از یک زاویه دیگر میتوان به آموزشی، پژوهشی و فرهنگی تقسیم کرد؛ مراکز آموزشی مراکزی است که سطح دانش و مهارت طلبه را افزایش میدهند یعنی اصالتا به هدف آموزش و پرورش نیروی انسانی تشکیل شدهاند گرچه تولیدات فرهنگی محدودی نیز دارند، مراکز فرهنگی اصالتا در صدد ارائة خدمات فرهنگی به جامعه و متعهد به تولید فرهنگی هستند. البته کسانی که در یک مرکز فرهنگی مشغول خدمت میشوند، به مرور تجربة کاری و مهارت بالاتری کسب میکنند و در حین خدمت آموزش مییابند. مراکز پژوهشی نیز یک نوع خاص از مراکز فرهنگی است که متعهد به تولید اندیشه هستند. در این بحث سخن ما در باره مراکز آموزشی تخصصی بود و مراکز فرهنگی یا پژوهشی را در نظر نداشتیم.
1. اگر طلبه پس از یک دورة مطالعه انبوه، در حدود عمومی با دین خدا آشنا شده و تصویر نسبتا روشن و هماهنگی از اندیشة اسلامی به دست آورده باشد، پس از انتخاب تخصص لازم است عمدة توان و زمان خود را - حتی در ایام تعطیل - به موضوع تخصص خود اختصاص دهد. تا هم دانش و توان خود را بیافزاید و هم محصولی برای ارائه آماده سازد. اما اگر این آشنایی حاصل نباشد مطالعات عمومی طلبه پس از انتخاب قطعی گرایش تخصصی هم باید ادامه یابد تا پشتوانة محکمی برای موضوعِ تخصصی او قرار گیرد. اما بعد از انتخاب بهنگام و از روی بصیرت، لازم است فعالیتهای علمی، یکباره در کانون آن رشته متمرکز گردد و از هرزدادن نیروی فراوان فکری در شعبههای مختلف پرهیز شود.
2. بلافاصله پس از انتخاب گرایش تخصصی لازم است امکانات نرمافزاری مورد نیاز که به منزله ابزارهای علمی موفقیت در آن رشته محسوب میشود جمعآوری گردد. یعنی اطلاعات گستردهای که یک متخصص مصمم، جدی و توانا از آن حوزة تخصصی نیاز دارد فراهم آید. این اطلاعات از جمله مشتمل بر این موارد خواهد بود: مراکز، شخصیتها، مهمترین منابع و آثار تولید شده نظیر کتابها، مجلات تخصصی، مقالات، سایتها، پایاننامهها، و نیز فضاهای نوین، موضوعات نوپدید، پرسشهای مهم، دانشجویان فعال که تیم همراه آینده خواهند بود و.. . تشکیل یک بانک اطلاعات و اطلس جامع دانشی که مشتمل بر این موارد باشد مقدمهای برای شناخت ظرفیتها و استفادة بیشتر از آنها خواهد بود. همچنین فراهم ساختن نگاههای درجة 2 به آن حوزه که شامل منابع، روشها، غایات، قلمرو، مبانی، دانشهای مجاور و.. . باشد میتواند بصیرت طلبه را نسبت به آن حوزه تخصصی بالا برد.
3. طلبه در تمرکز بر آن رشته خاص باید تمام دانشها و تخصصهای مرتبط را شناسایی کرده و فراگیرد و با زبان تخصصی آن علم نیز آشنا گردد. مثلا محقق اخلاق اسلامی لازم است علاوه بر توان استفاده از منابع دینی، در دانشهای روانشناسی، فلسفة اخلاق، معرفت نفس، انسانشناسی، علوم تربیتی و عرفان عملی نیز تبحر داشته باشد تا بتواند سخن جامع و استواری عرضه کند. همچنین ظرفیتهای موجود در دانشهای دیگر مانند فقه و کلام و اصول و.. . را نیز برای پژوهشهای اخلاقی به کار گیرد. بیشک میان فعالیت علمی و پژوهشی در این عصر و همین فعالیت در 500 سال پیش تفاوتهایی وجود دارد که باید به خوبی شناسایی شود. طلبه نباید از فراوردههای علمی، پژوهشی، ارتباطی و تکنولوژیک امروز و امکان و فرصتی که این ابزارها در اختیار او قرار میدهند محروم و غافل ماند.
4. مهمترین دستاورد چنین تلاش متمرکزی این است که پس از چند سال فعالیت هدفمند و تخصصی، طلبه میتواند در یک زمینة خاص صاحب سخنِ معتبر، پخته و آتشین باشد. یعنی نوعی مرجعیت علمی یا تخصصی در آن رشته به دست آورده و با تسلط بر همة تجارب گذشته و بهرهگیری از تلاش دیگران سخن استوار و جامعی در موضوع خود ارائه دهد و با خلاقیت و نوگرایی کار خود را در آن زمینه توسعه بخشد.[3] تخصص، خواه و ناخواه اعتماد و اتکا میآورد و دیگران را به خضوع و تسلیم فرامیخواند. هرگاه یک متخصص، در زمینة تخصصی خود اظهار نظر میکند، دیگران با آرامش و سکون به سخن او گردن مینهند و البته به همین نسبت زمینه برای عرضة سخنان سست و بیپشتوانه تنگ میگردد.
مدرک در لغت به معنای سند، دلیل و نشانه به کار رفته است. مدرک وسیله اثبات است و میتوان با آن یک حقیقت را ثابت کرد. مدرک تحصیلی وسیلهای است که با آن میزان تحصیل، رشد، توانایی، دانش و مهارت افراد را ثابت میکنند و برخی از ابعاد پنهان شخصیت را آشکار میسازند. استخدام مدرک تحصیلی برای اثبات این ویژگیها یک ضرورت زندگی اجتماعی است. انسانها در شبکة پیچیدة روابط اجتماعی نیاز به ارتباط و همکاری دارند و باید به صورت یک پیکرة واحد عمل کنند. طبعا برای اینکه از یکدیگر به صورت مناسبی بهره گیرند باید نسبت به هم شناخت کافی داشته و ظرفیتها، قوتها، توانمندیها و مهارتهای همدیگر را از یک سو و نقاط ضعف و کاستیهای شخصیتی هم را از سوی دیگر بشناسند تا همکاریهای درست و مؤثری را میان خود تعریف کنند و از هرکس انتظار متناسبی داشته باشند. مدرکها، عنوانها، نشانها و نمادها این ارتباط اجتماعی تسهیل کرده و موجب میشوند که معرفی افراد به یکدیگر در زمان کوتاه و با هزینة اندک حاصل شود.[4]
مدرک دو گونه است؛ مدرک رسمی و مدرک غیر رسمی. مثلا اعتبار حاصل از سابقة تألیف و تدریس و فعالیتهای اجرایی یا فرهنگی نوعی مدرک غیررسمی است. مراجع عظام بر اثر سابقة تدریس و تألیف مورد اعتماد قرار گرفته و مرجعیت علمی و اجتماعی یافتهاند. امروزه برای اطلاع از توانمندیهای افراد از رزومه یعنی شرح فعالیتهای آنان بهره گرفته میشود. این رزومه شامل مقدار تحصیل افراد، نمرات پایانی آنان، سابقة تحقیق، تألیف، تبلیغ، فعالیتهای فرهنگی، اجرایی و نیز عنوان پایاننامهها و موضوع کتابها است که هریک گویای بخشی از شخصیت افراد است.
استفاده از مدرک برای معرفی، اختصاصی به عصر جدید ندارد. اجازة اجتهاد یا اجازة نقل حدیث در مدارس علمیة قدیم یک نوع مدرک تحصیلی کارآمد برای معرفی افراد به جامعه و جلب اعتماد آنان بوده است. لباس روحانیت نیز نوعی مدرک است که اصل هویت صنفی طلبه را به جامعه معرفی و اثبات میکند. تقریظهایی که علمای بزرگ در ابتدای آثار شاگردان خود مینوشتند و در آن به معرفی مؤلف و اثر او میپرداختند نوع دیگری از مدرک بوده است.
روشن است که اگر حقیقتی وجود نداشته باشد ارائة مدرک برای آن، گونهای جعل و فریب است. یعنی مدرک ارزش بالذات ندارد و ارزش آن به تبع ارزش حقیقت آن است. وجود مدرک در وجود آن حقیقت هضم میشود و تو گویی مدرک همان حقیقت در لباسی دیگر است. مدرک وجود اعتباری و قراردادی یک حقیقت خارجی است که نمیتوان اصل آنرا به سادگی بروز داد اما آن را به کمک نشانههای قراردادی و اعتباری میتوان تداعی کرد و نمایاند.
طلبه باید اصالتا به دنبال خدمت به دین باشد و تمام هم و غم خود را برای افزایش مهارت و دانش مرتبط با آن به کار گیرد. اما پس از به دست آوردن مهارت لازم و توانایی واقعی خدمت، لازم است در مقام اثبات نیز موجه شمرده شود. زیرا گاهی توانایی واقعی وجود دارد اما مقدمات ضروری دیگری که ارائة خدمت بدان وابسته است مفقود است. مثلا کسی ممکن است هنر رانندگی را آموخته باشد و با تمرین فراوان مهارت کافی بهدست آورده باشد اما به جهت نداشتن گواهینامه اجازة استفاده از این مهارت و میدان و فرصت بهرهگیری از این توانایی را نداشته باشد. بدین ترتیب ما گاهی وظیفه داریم خود را به جامعه بشناسانیم و آمادگی خود را برای انجام برخی از خدمات اجتماعی اعلام داریم.[5] بنابراین اگر به کسی گفته میشود که برای گرفتن گواهینامه اقدام کند به این معنی است که برای کسب مهارت رانندگی اقدام کند نه اینکه تنها مدرک بدون حقیقت و پشتوانهای فراهم آورد. از آنجا که تلاش برای گرفتن مدرک نوعاً با تلاش برای کسب مهارت ملازمه دارد این توصیه بجا است. گاهی نیز به جهت ارتباط وثیق میان مهارت و عمل (تمرین) در میدان عمل مهارت انسان افزایش مییابد. اما شکی نیست که برای انجام یک کار خصوصا کارهای بزرگ حد نصابی از مهارت و دانش که در فضای آموزش حاصل میشود نیاز است که این تجربه و مهارت با گذر زمان و بهکارگیری آن افزوده میشود.
مدرکگرایی ـ مانند دنیاگرایی ـ به معنی اصالت قائل شدن برای مدرک و تلاش مستقل برای اخذ آن حتی بدون تحصیل مهارتها و شرایطِ لازم است. داشتن مدرک هیچ افتخاری نیست. جز کودکان و نوآموزان کسی با داشتن گواهینامة رانندگی، فخر بر دیگران نمیفروشد و احساس بزرگی نمیکند، بلکه این گواهینامه را زمینهای برای استفاده شخصی خود و خدمت اجتماعی میداند. اگر طلبه به هدف خدمت به کاروان وحی و نصرت دین خدا جهاد علمی داشته و به توانمندی لازم دست یافته باشد، اخذ نشانی که دلالت بر این توانایی کند نه هیچ اشکالی دارد، و نه هیچ افتخاری به شمار میرود.
آیا بدون مدرک، خدمت به دین خدا امکانپذیر نیست؟ هرگز نمیتوان چنین ادعایی کرد؛ اما بیواهمه میتوان گفت که داشتن مدرک ـ اگر بر اساس حقیقتی باشد ـ گستره و تأثیر خدمت را افزایش میدهد و رنج برخی فعالیتهای زائد را از دوش ما بر میدارد. به بیان دیگر برخی از رسالتهای طلبه بدون هیچ گونه مدرک تحصیلی قابل انجام است. البته هرچه طلبه شناخته شدهتر باشد و توانسته باشد مخاطب بیشتری برای خود جمع کند اثر کار او بیشتر است. بنابراین برخی از رسالتهای بزرگ را جز با داشتن اعتبار اجتماعی بالا نمیتوان انجام داد.[6]
[1]. انسان در ایام جوانی استعداد فراگیری بسیار بالایی دارد، و با تلاش و مداومت، تقریبا با هر مقولة علمی یا مهارتی میتواند ارتباط برقرار کند و در آن موفق شود. از سوی دیگر نیز در هر رشتهای که موفق شود و پیشرفتی برایش حاصل آید، ذوق و انگیزه و اشتیاقش بالا میرود. بنابر این میتوان گفت علاقه و استعداد تا حدودی اکتسابی است. اگر فرض کنیم که طلبه پس از ده سال تحصیل در حوزه به نتیجة نهایی نرسیده باشد و هنوز تخصصی برای خود معلوم نکرده باشد، استفاده از این اصول عملیه و تعیین تکلیف اجباری برای آینده ـ که موجب این موفقیتها است ـ نسبت به پراکندهکاری و سرگردانی یقینا ترجیح بیشتری دارد.
[2]. تفصیل این بحث را در کتاب «تأملی در نظام آموزشی حوزه» ببینید.
[3]. مثلا مرحوم علامه طباطبایی در فلسفه و تفسیر و عرفان، مرحوم فلسفی در خطابه، آقای رسول جعفریان در تاریخ، استاد قرائتی در کلاسداری و تفسیر قرآن در سطح عمومی، آقای راستگو در مربیگری کودک، آقای فلاح زاده در بیان احکام و آقای ریشهری در علوم حدیث و آقای دشتی در نهج البلاغه چنین الگوهایی هستند. گرچه اگر این تمرکز و تخصص بیشتر میبود برخی از این نمونهها کاملتر میبودند.
[4]. رک: لباس روحانیت چراها و بایدها، مقاله نماد.
[5]. این معرفی باید به صورتی کاملا وزین و متین صورت پذیرد و با تبلیغ کالاهای مصرفی یا خدمات صنعتی تفاوت دارد.
[6]. از آنجا که نقش و کارکرد اجتماعی حوزویان با دانشگاهیان متفاوت است مدرک آنان نیز متفاوت است اگر دانشگاهیان بعد از 4 سال مدرکی دریافت میکنند و حوزویان پس از 9 سال، به جهت آن است که حوزوی مسئولیت دشوارتری بر دوش دارد و برای انجام آن رسالت سنگین نیاز به آموزش بیشتر و فعالیت فراوانتری دارد. لذا مدرک آنها برای کار خودشان است مدرک ما برای کار خودمان و نباید فریب اشتراک لفظی را بخوریم. البته معادلهای که میان این دو نوع مدرک برقرار میشود مشکلاتی دارد که مجال پرداختن به آن نیست.